×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عدالت حقیقی

× می خوای نظر منو بدونی راجع به زدن این وبلاگ بزار بهت بگم. ما آدما همیشه همینطور بودیم. یه دستمون ادای آدمای خوبو در میاره به خاطر پاداش موهوم و احمقانه ای که اون دنیا برای ما گذاشتن. یه سری هم ادای آدمای بدو در میارن به خاطر چیزهای احمقانه ی این دنیا مثل عشق که همیشه به ... ختم می شه یا پول همیشه به کشت و کشتار ختم می شه دوست ندارم که به این وبلاگ بیایید اینو زدم که به همه شما بگم که از همه ی شما آدما بیزارم شایدم متنفرم نمی دونم. نظرتون رو هم اصلا نمی خوام . همین الان برو روی علامت ضربدر کوشه این پنجره کلیک کن.
×

آدرس وبلاگ من

realjustice.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/hatef_8

همدم

.... از کنار جوی آهسته میگذشت و گاهی با ته عصایش روی آب را میشکافت، افکار او شوریده و پریشان بود. دید سگ سفیدی با موهای بلند از صدای عصای او که به سنگ خورد سرش را بلند کرد و به او نگاه کرد مثل چیزیکه ناخوش یا در شرف مرگ بود، نتوانست از جایش تکان بخورد و دوباره سرش افتاد به زمین او به زحمت خم شد در روشنائی مهتاب نگاه آنها بهم تلاقی کرد یک فکرهای غریبی برایش پیدا شد ، حس کرد که این نخستین نگاه ساده و راست بود که او دیده ، که هر دو آنها بدبخت و مانند یک چیز نخاله ، وازده و بیخود از جامعه آدمها رانده شده بودند. می خواست پهلوی این سگ که بدبختیهای خودش را به بیرون شهر کشانیده و از چشم مردم پنهان کرده بود بنشیند و او را در آغوش بکشد ، سر او را به سینه پیش آمده خود بفشارد. اما .....          صادق هدایت داود گوژ پشت  1309

دوشنبه 23 مهر 1386 - 12:33:00 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

16137 بازدید

1 بازدید امروز

3 بازدید دیروز

60 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements