کودک خیابانی
و عشق را از چشمان خسته ی کودکی بپرس که تمام سهمش از دنیا فرصتی است که چراغ سبز چهارراه ، به او می دهد
چشمان دیگری را راه نجات خود می دانیم در حالی که کور می کنند این چشمان پر از سوال ، ما را
و این نگاه کودک خیابانی است که از تو عاجزانه می پرسد : که من باور کنم که اینجا ایستاده ام؟ این جا ، جای من است؟ کاش راه فراری بود ، از این افکار عبث
آری تو انتخاب شدی برای ترحم احمقانه ی مردم ، انتخاب شدی تا بهانه ای باشی برای عشق بازی پسری با مادینه اش که از تو گل می خرد ، انتخاب شدی برای تفریح مردم.
چشمت را ببند ، این کودک خیابانی است که تو را نگاه می کند ، چشمانی که وجودت را به نکته ای مبهم در شبی می برد که آیا آن شب تو باید می آمدی یا من؟
به چشمانش نگاه نکن
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1387 - 3:26:29 PM